تحول
نقطه آغاز هر تغییری ممکن است از یک واژه مفرد، از جمله و کلامی تند و گزنده، از حادثهای نامنتظر و تکاندهنده و یا هر پدیده و رفتار دیگری که آدمی به فکر فرو برد، شروع شود. البته اگر قوه تفکری مانده باشد! چه اغلب آدمیان از باب تلنگری از دامن غیب، چند صباحی به چله نشستن و گذر عمر دیدن و غور در درون و بساط سیر و سلوک فراهم کردن را از خود دریغ نمیکنند. اما تعجب آنجا است که این سفر از بیرون به درون با چشیدن دوباره لذت آسانگیری بر خود، سودای بازگشت را به جان میاندازد. شیوههای رفتاری و سخنان ریز و درشت متملقانانه، در گیجی و گنگی درک این موضوع میافزاید که آیا با موجوداتی متنوع و متکثر روبهرویی و یا قوه تشخیصت ناتوان از پی بردن به قاعده بازی است. به نظر میرسد تناقضها و تغییر مسیرهای پی در پی، راهی است برای دوری از به چالش کشیده شدن. از این باب که پاسخگوی اعمال خود بودن، کمی سخت و فراتر از دایره منفعتجویی است. در این زمانه، تحول واژهای دستمالی شده است. به همین صراحت میتوان گفت که چرخش به هر زاویهای که بخواهی و بازگشت به هر دلیلی که نخواهی توضیحاش دهی و یا حتی خود را قانع سازی، نه تحول، بلکه تلون است. سالکان و عارفان جدید، رایاکاران عصری هستند که در پی جلب توجهای، ناز نگاهی و یا تحفهای رنگین نه از سوی پروردگارشان بلکه از مخلوق خدایشان میباشند. آغاز به سادگی از چشم بستن و لحظهای درنگ کردن و سر را به عقب بردن و مست در رویا فرو رفتن و با نفسی عمیق خود را از آنچه تا به اکنون در آن اسیر بودهای، رها ساختن است. نه اسباب و مقدمه میخواهد و نه زمینهچینی و سفرهاندازی. تصمیم و ارادهای استوار میخواهد که گاهی خسته از تکرار، که زندگی را و مفهوماش را به یکباره تهی ساخته و رنج جانکاه روزمرگی را و از خود دور شدن را که به جانت انداخته، یکسره به دور انداخته و خود را به جریان متلاطمی که ساحل امن و سکون رسوب یافته را به امواج رهایی برساند، بسپاری. در این روزها که بوی بهار به تن طبیعت مینشیند، از خود بپرسیم که آیا زندگی همان است که اکنون غرق در آنیم؟
بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند.
« فروغ فرخزاد»
نقطه آغاز هر تغییری ممکن است از یک واژه مفرد، از جمله و کلامی تند و گزنده، از حادثهای نامنتظر و تکاندهنده و یا هر پدیده و رفتار دیگری که آدمی به فکر فرو برد، شروع شود. البته اگر قوه تفکری مانده باشد! چه اغلب آدمیان از باب تلنگری از دامن غیب، چند صباحی به چله نشستن و گذر عمر دیدن و غور در درون و بساط سیر و سلوک فراهم کردن را از خود دریغ نمیکنند. اما تعجب آنجا است که این سفر از بیرون به درون با چشیدن دوباره لذت آسانگیری بر خود، سودای بازگشت را به جان میاندازد. شیوههای رفتاری و سخنان ریز و درشت متملقانانه، در گیجی و گنگی درک این موضوع میافزاید که آیا با موجوداتی متنوع و متکثر روبهرویی و یا قوه تشخیصت ناتوان از پی بردن به قاعده بازی است. به نظر میرسد تناقضها و تغییر مسیرهای پی در پی، راهی است برای دوری از به چالش کشیده شدن. از این باب که پاسخگوی اعمال خود بودن، کمی سخت و فراتر از دایره منفعتجویی است. در این زمانه، تحول واژهای دستمالی شده است. به همین صراحت میتوان گفت که چرخش به هر زاویهای که بخواهی و بازگشت به هر دلیلی که نخواهی توضیحاش دهی و یا حتی خود را قانع سازی، نه تحول، بلکه تلون است. سالکان و عارفان جدید، رایاکاران عصری هستند که در پی جلب توجهای، ناز نگاهی و یا تحفهای رنگین نه از سوی پروردگارشان بلکه از مخلوق خدایشان میباشند. آغاز به سادگی از چشم بستن و لحظهای درنگ کردن و سر را به عقب بردن و مست در رویا فرو رفتن و با نفسی عمیق خود را از آنچه تا به اکنون در آن اسیر بودهای، رها ساختن است. نه اسباب و مقدمه میخواهد و نه زمینهچینی و سفرهاندازی. تصمیم و ارادهای استوار میخواهد که گاهی خسته از تکرار، که زندگی را و مفهوماش را به یکباره تهی ساخته و رنج جانکاه روزمرگی را و از خود دور شدن را که به جانت انداخته، یکسره به دور انداخته و خود را به جریان متلاطمی که ساحل امن و سکون رسوب یافته را به امواج رهایی برساند، بسپاری. در این روزها که بوی بهار به تن طبیعت مینشیند، از خود بپرسیم که آیا زندگی همان است که اکنون غرق در آنیم؟
بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند.
« فروغ فرخزاد»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر