۱۱/۰۲/۱۳۸۳

موقعيت
اين‌كه در مرحله‌اي از زندگي قرار بگيريم كه قصد بر تصميمي دشوار داشته‌ باشيم؛ دانستن آن‌كه كدام راه برآورنده آرزوها و نظرهايمان است؛ نشانه‌اي است از خاستگاه اخلاق اجتماعي ما. ماندن در مسيري كه جايگاه اقتصادي‌مان را مستحكم‌تر مي‌كند، رفتاري از نوع اول است كه تلويحاً حكم به از دست دادن مراتبي مي‌شود كه در اين هنگامه براي بسياري چندان پُر‌اهميت نيست؛ چه برسد به نگران‌كننده. و اهل تجربه مي‌داند كه چه مقدار مي‌تواند دل‌نشين باشد و باقي بماند. گاهي هم آدمياني از جنس گوشت و پوست و استخوان در اين بازار مكاره چنان بر اصولي پا مي‌فشارند كه سلامت روحي و جسمي خود را در قماري يك‌تنه فداي پاكي وجود خود مي‌نمايند. اين جمعيت رو به فراموشي يا بايد آن‌قدر شجاع باشند كه ترسي از ترك ميدان نداشته باشند و يا آن‌قدر پاك كه اين را تقديري ازلي بدانند و بمانند.

من اينجا بس دلم تنگ‌ست.
و هر سازي كه مي‌بينم بد آهنگ‌ست.
بيا ره توشه برداريم،
قدم در راه بي‌برگشت بگذاريم؛
ببينيم آسمان هركجا آيا همين رنگ است؟
«مهدي اخوان‌ثالث»

۱۰/۲۵/۱۳۸۳

پشت ميله‌هاي ابر

ديگر هيچ‌كس
به خواب نمي‌رود
با قصه‌هاي امروز
با خاطرات ديروز
دريچه‌هاي سادگي را بسته‌اند
از روزها فاصله نمي‌گيرند
و از شب‌ها
مي‌دانند كه ماه خميده
پشت ميله‌هاي ابر
و ستاره‌ها در حصار زنجيرهاي ما
گم شدند
و صداي كبوتران تهي
اين باران آسمان بهانه چيست … ؟

«منوچهر آتشك شاعر گيلاني»

۱۰/۱۸/۱۳۸۳

روز جمعه
نه، نشد كه سرمان را زير آب كنيم! بعد از يك دوره نسبتاً طولاني عدم دسترسي و دوري از دنياي مجازي، حالا زندگي بي‌دردسر را به حال خود رها مي‌كنيم و دوباره مي‌چسبيم به اين نيم‌چه صفحه كه اين روزها سخت سكوت كرده بود. از تمام دوستاني كه با نامه، تلفن، ايميل، تلگراف و پيام‌هاي كوتاه و بلند، آرزوي نابودي مي‌كردند، صميميانه تشكر مي‌كنيم و دست‌شان را از همين راه دور لاي در مي‌گذاريم! موفق باشيد.