۸/۰۸/۱۳۸۲

سكوت
گوش بسپار فرزندم، سكوت.
اين سكوتي است سرگردان.
سكوتي كه دره‌ها را و پژواك‌ها را لغزان مي‌كند
سكوتي كه
سرها را به زير مي‌افكند.

«فدريكو گارسيا لوركا شاعر اسپانيايي»

۷/۳۰/۱۳۸۲

فرداي بي‌شكل
هرگاه كه در بازديدهاي دوره‌ايم از باغ‌هاي زيباي چاي در شمال ايران، با رنج‌هاي كشاورزان از نزديك آشنا مي‌شوم، نمي‌دانم چگونه غم‌هاي كوچكم را از شرم پنهان كنم. روستايي چهره آفتاب‌سوخته‌اي كه تنها زمين كم‌مساحتش بايد محصولي بدهد تا خانواده پُرجمعيتش را سامان دهد، انتظار معجزه دارد از امامزاده‌اي كه من متولي‌اش نيستم. نظام بهره‌برداري خرده‌مالكي و كشاورزي سنتي توان اقتصادي كشاورزي را به پايين‌ترين حد ممكن كشانده‌است. فساد اداري جوامع شهري و چالش‌هاي اجتماعي روند توسعه جامعه روستايي را كند مي‌كند و نقش آن در مركزيت و محوريت اقتصادي كشور كم‌رنگ مي‌شود. روستايي بي‌اعتماد و گسسته به شهر مهاجرت مي‌كند و شهر انباشته از دستان گرسنه و بيكار، شغل‌هاي كاذب مي‌آفريند. امنيت از اجتماع دور مي‌شود و فردايي بي‌شكل در كمين همين اندك سادگي امروز است.

باده ندارم كه به ساغر كنم
گريه كنم تا مژه‌اي تر كنم
«بيدل دهلوي»

۷/۲۴/۱۳۸۲

باران
آنگاه بانوي پُرغرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر،
كه به آسمان باراني مي‌انديشيد

و آنگاه بانوي پُرغرور عشق خود را ديدم
در آستانه پر نيلوفر باران،
كه پيرهنش دستخوش بادي شوخ بود

و آنگاه، بانوي پُرغرور باران را
در آستانه نيلوفرها،
كه از سفر دشوار آسمان باز مي‌آمد.

«احمد شاملو»

۷/۱۲/۱۳۸۲

شادماني‌ها
امروز دلتنگي‌هايم يكساله شدند. به وقتي كه تصميم گرفتم يادداشت‌هاي پراكنده ذهنم را مرتب و منسجم كنم، به فكرم راه نمي‌داد چه لحظات دلنشيني در انتظارم است. اكنون منتظر هفت روزي مي‌مانم كه دوستانم را در شادماني‌ام سهيم ببينم.