۳/۰۱/۱۳۸۳

دلسردي
فضا نه چنان خوشبينانه است كه وقتي از كوچه‌ها مي‌گذري از رقص برگ درختان در اين باد بهاري به وجد درآورند تو را و مرا. رخسارت نشاني از آن نگراني‌ها دارد كه مانده در نهانت. نه چنان مي‌توان اندوهگين بود كه مي‌دانيم هميشه اميدي در گوشه و كنار پيدا مي‌شود تا روزي كه خُردك شرري هست هنوز. گاهي هرچه كه در عمق اين سياهي چندگانه پيش مي‌رويم تا كورسويي در انتهاي اين شبانه به روز برسد، انگار تنها راه را طي كرده‌ايم به تباهي. به خيالي كه نه تو گواه آني نه من، كه هرچه مي‌كوشم نمي‌يابم مردماني را كه بگويند از آسمان خالي از خدا!

قاصد تجربه‌هاي همه تلخ،
با دلم مي‌گويد
كه دروغي تو، دروغ؛
كه فريبي تو، فريب.
«مهدي اخوان‌ثالث»

۲/۲۶/۱۳۸۳

سنگ آفتاب
000
زندگي به راستي چه وقت از آن ما بود؟
چه وقت ما آنچه كه به راستي هستيم، هستيم؟
زمين استواري نداريم،
ما هرگز چيزي جز گيجي و تهي نيستيم،
دهان‌هايي در آينه، وحشت و تهوع،
زندگي هيچ‌گاه از آن ما نيست، از آن ديگران است،
زندگي از آن هيچ‌كس نيست، ما همه زندگي هستيم،
ناني پخته از آفتاب از آن ديگر مردم
براي همه آن مردمي كه خود ما هستند
من وقتي هستم كه ديگري باشم.
«اوكتاويو پاز شاعر مكزيكي»

۲/۱۵/۱۳۸۳

تله موش
در هر سيستم بسته‌اي امكان بروز هر گونه رفتار دور از انتظاري، قابل تصور است. چه در هنگامي كه وضعيت در حالت عادي قرار دارد و چه زماني كه بحران است و منافع فردي و جمعي عده‌اي در خطر مي‌افتد. آنگاه است كه شروع مي‌شود. زمينه با ايجاد فضايي آغشته و مسموم از اطلاعاتي نادرست به جهت تخريب شخص يا اشخاصي فراهم مي‌شود. ذهنيت‌ها را آماده مي‌كنند تا ديگران بپذيرند آنچه كه اتفاق مي‌افتد، توهم نيست. آنان كه مي‌دانند، خاموش هستند و آنان كه نمي‌دانند هلهله مي‌كنند. و حقيقت قرباني مصلحت مي‌شود.

نه پيشوازي بود و خوشامدي، نه چون و چرا بود،
و نه حتي بيداري پنداري كه بپرسد: كيست؟
«مهدي اخوان‌ثالث»