۷/۰۲/۱۳۸۳

شب تيره
آهنگ قديمي روسي با صداي فرهاد
شبي تاريك
در دشت تنها صفير گلوله
در جاده تنها نفير باد
در دور دست نور ستاره‌ها
به خاموشي مي‌گرايد
شبي تاريك
مي‌دانم بيداري و در بستر جوانيت پنهاني اشك‌هايت را پاك مي‌كني
چقدر عمق چشمان شيرينت را دوست دارم
چقدر دوست دارم
و مي‌خواهم چشمانت را
شب تيره
ما را از هم جدا مي‌كند
و ميان ما دشتي تاريك و هولناك دامن گسترده
ترا باور مي‌كنم
و همين باوردر باراني از گلوله‌ها جانم را نجان بخشيده
در اين نبرد مرگبار خوشحال و آرامم
چون مي‌دانم هرچه كه مرا پيش آيد
تو با عشق استقبالم خواهي كرد
از مرگ نمي‌هراسم
بارها، بس بسيار با او روبرو شدم
و اكنون نيز گويي برابرم مي‌رقصد و مي‌رقصد
تو به انتظارم هستي
همسرم و در بستر جوانيت بيدار
و براي همين مي‌دانم كه هيچ اتفاقي برايم نخواهد افتاد.

هیچ نظری موجود نیست: