اينجا آغاز جهان است
حقيقت
روايتي كه ميگويد حقيقت همچون آينهاي بزرگ است كه از آسمان بر زمين افتاده؛ و هركسي تكهاي از آن را برداشته و ميپندارد همه حقيقت آني است كه در اختيار دارد، شايد قديمي و فرسوده باشد. سه نكته در اين روايت مرا به خود مشغول ميكند. اول آنكه چرا حقيقت بزرگ تنها از آسمان بر زمين ميافتد؟ دوم آنكه چرا آدمي حقيقت را تنها روي زمين مييابد و از آن خود ميداند؟ سوم آنكه معناي اين روايت نسبيگرايانه چگونه تكميل ميشود؟
حقيقت
روايتي كه ميگويد حقيقت همچون آينهاي بزرگ است كه از آسمان بر زمين افتاده؛ و هركسي تكهاي از آن را برداشته و ميپندارد همه حقيقت آني است كه در اختيار دارد، شايد قديمي و فرسوده باشد. سه نكته در اين روايت مرا به خود مشغول ميكند. اول آنكه چرا حقيقت بزرگ تنها از آسمان بر زمين ميافتد؟ دوم آنكه چرا آدمي حقيقت را تنها روي زمين مييابد و از آن خود ميداند؟ سوم آنكه معناي اين روايت نسبيگرايانه چگونه تكميل ميشود؟
تا دل شب از اميدانگيز يك اختر تهي گردد
ابر ميگريد
باد ميگردد.
«احمد شاملو»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر