۹/۱۴/۱۳۸۱

دلتنگي‌ها
اين روزها بسياري از اعمال‌مان شبيه به خودمان نيست يعني نه اين‌ كه نمي‌تواند باشد، حقيقت اين است كه نمي‌خواهيم باشد. يك جور لجاجت غيرقابل توصيف در وجودمان رخنه كرده‌است كه هرگونه نگاه واقع‌بينانه به تاثيرگذاري رفتار نامناسب‌مان بر ديگران را پوشيده مي‌دارد. گاهي چنان به راحتي به تخريب خودمان مي‌پردازيم كه بعضاً به جاي يك چهره دلپذير و البته حقيقي به يك شخصيت بيمار نزديك‌تر مي‌شويم و گاهي چون از دوستي و دوست داشتن لبريز مي‌شويم به جاي احساس شعف و سرور، طغيان مي‌كنيم و لذت همراهي را به دلخوري و دلگيري هر چند كوچك مي‌فروشيم كه آدميان را به تعجب وا مي‌داريم. دامنه تغييرات اعمال و رفتار عاطفي‌مان چنان زياد است كه از دايره يك فرد نرمال به سوي يك جمعيت افسون‌زده و پريشان پيش مي‌رويم. ابهام موضوع در چرايي اين رفتارها نيست كه حداقل دلايلي براي پسند خود داريم تا به آن استناد كنيم. اما آنچه كه مي‌تواند مهم به نظر آيد، چگونگي است. راستي چطور مي‌شود دست به عملي زد كه فرصت‌هاي ناب دوستي و دوست داشتن را به نابودي كشيد؟ دلدادگي ساده نيست. و پايبندي به آن سخت‌تر!

از بختياري ماست
شايد
كه آنچه مي‌خواهيم
يا به دست نمي‌آيد
يا از دست مي‌گريزد.
« مارگوت بيكل شاعر آلماني »

هیچ نظری موجود نیست: