احتياط
شايد هنوز هم بهتر باشد صدايت را كنترل كني
فردا، پس فردا، روزي
آن زمان كه ديگران زير بيرقها فرياد ميزنند
تو نيز بايد فرياد بزني
اما يادت نرود كلاهت را تا روي ابروانت پايين بكشي
پايين بسيار پايين
اين جوري نميفهمند كجا را نگاه ميكني
بماند كه ميداني آنهايي كه فرياد ميزنند
جايي را نگاه نميكنند.
« يانيس ريتسوس شاعر يوناني »
۵/۰۹/۱۳۸۲
۵/۰۳/۱۳۸۲
دلتنگيها
آدمهاي مبهمي شدهايم اين روزها. رفتارهاي پيچيده، مناسبات اجتماعي عجيب و غريب، بياعتمادي همگاني و آشفتگي ذهني تاريخي، همه در معرفي انسانهاي شريف و متمدن امروزي كاربردي نگرانكننده پيدا كردهاند. هفته گذشته كه براي پارهاي از سوالات ريز و درشت به امنيهخانه مبارك دعوت-احضار شدم، نميدانستم كه براي درك حس حاكم بودن دوستان بر اوضاع، چگونه بايد قيافه شيرفهم شدن به خود بگيرم. چارهاي نبود. ميبايستي تعارف و فروتني را به كنار ميگذاشتم. دستم آمد كه اصل قضيه ريشه در كجا دارد. به بيان ساده و قابل فهم توضيح دادم كه مسأله را مربوط به رقابتهاي ناسالم محيط كار كه به آن رنگ و بوي سياسي و عقيدتي دادهاند و به اينجا كشاندهاند، ميدانم و آن را به پاي حقارت فكري حضرات عريضه نويس ميگذارم. كوتاه نيآمدم. ميدانستم ضعف در اين مواقع آغازي ميشود براي دردسرهاي بعدي كه جيبهايشان پر است از انگها و برچسبهاي كادوپيچ شده و مسخره كه درميماني كه بايد بخندي يا حرص بخوري. بههر حال ما گفتيم كه زديم، شما هم بگوييد زده!
امشب
باد و باران هر دو ميكوبند.
« سهراب سپهري »
آدمهاي مبهمي شدهايم اين روزها. رفتارهاي پيچيده، مناسبات اجتماعي عجيب و غريب، بياعتمادي همگاني و آشفتگي ذهني تاريخي، همه در معرفي انسانهاي شريف و متمدن امروزي كاربردي نگرانكننده پيدا كردهاند. هفته گذشته كه براي پارهاي از سوالات ريز و درشت به امنيهخانه مبارك دعوت-احضار شدم، نميدانستم كه براي درك حس حاكم بودن دوستان بر اوضاع، چگونه بايد قيافه شيرفهم شدن به خود بگيرم. چارهاي نبود. ميبايستي تعارف و فروتني را به كنار ميگذاشتم. دستم آمد كه اصل قضيه ريشه در كجا دارد. به بيان ساده و قابل فهم توضيح دادم كه مسأله را مربوط به رقابتهاي ناسالم محيط كار كه به آن رنگ و بوي سياسي و عقيدتي دادهاند و به اينجا كشاندهاند، ميدانم و آن را به پاي حقارت فكري حضرات عريضه نويس ميگذارم. كوتاه نيآمدم. ميدانستم ضعف در اين مواقع آغازي ميشود براي دردسرهاي بعدي كه جيبهايشان پر است از انگها و برچسبهاي كادوپيچ شده و مسخره كه درميماني كه بايد بخندي يا حرص بخوري. بههر حال ما گفتيم كه زديم، شما هم بگوييد زده!
امشب
باد و باران هر دو ميكوبند.
« سهراب سپهري »
۴/۲۴/۱۳۸۲
۴/۱۳/۱۳۸۲
نامهاي به دوست
روزهاي دانشجويي، روزهاي شيطنت بود و شاعري. چه آنهايي كه براي خميازه كشيدن دانشجو شده بودند و چه آنهايي كه عينكهاي كلفت ميزدند تا دنيا را دقيقتر ببينند. اين وسط گروهي هم بودند كه هم دنيا را داشتند و هم آخرت را. از دزديدن سوالات امتحاني تا واسطه شدن پيش استاد گرامي تا شايد حداقل نمره قبولي را پاي ورقه سفيد داده شدهاي، مرقوم بفرمايند. سر و كله زدن با مفاهيم عاليه علم و نفهميدنها و چرت زدنها و بعد از آن دري وريهاي مبسوط پشتسر استاد شيرين بيان گفتن كه هيچ نميدانست و كلافه ميكرد ما را. از استادي كه با لهجه معرفاش جملات سليس پارسي ميگفت و ما مثل عقبماندههاي ذهني هاج و واج مانده بودهايم كه معناي اين جملات بدون فعل انتهايي، چيست و با حدس و گمان پي ميبريم حضرتش چه ميخواستند بگويند يا زماني كه سعي ميكرد جوك تعريف كند كه ديگر نورالنور بود كه بايد ميبودي و ميديدي. همه چيز جدي بود و نبود. روزهاي تنهايي كه با كتاب و آدينه و فيلم پر ميشد و گاهي صداي ساكسيفون KENNY G عاشقت ميكرد و باران بود كه ميباريد و دوستاني كه اكنون تنها صدايشان برايم مانده.
و ما
با بوسه
درختان را
بهار كرديم.
« احمدرضا احمدي »
روزهاي دانشجويي، روزهاي شيطنت بود و شاعري. چه آنهايي كه براي خميازه كشيدن دانشجو شده بودند و چه آنهايي كه عينكهاي كلفت ميزدند تا دنيا را دقيقتر ببينند. اين وسط گروهي هم بودند كه هم دنيا را داشتند و هم آخرت را. از دزديدن سوالات امتحاني تا واسطه شدن پيش استاد گرامي تا شايد حداقل نمره قبولي را پاي ورقه سفيد داده شدهاي، مرقوم بفرمايند. سر و كله زدن با مفاهيم عاليه علم و نفهميدنها و چرت زدنها و بعد از آن دري وريهاي مبسوط پشتسر استاد شيرين بيان گفتن كه هيچ نميدانست و كلافه ميكرد ما را. از استادي كه با لهجه معرفاش جملات سليس پارسي ميگفت و ما مثل عقبماندههاي ذهني هاج و واج مانده بودهايم كه معناي اين جملات بدون فعل انتهايي، چيست و با حدس و گمان پي ميبريم حضرتش چه ميخواستند بگويند يا زماني كه سعي ميكرد جوك تعريف كند كه ديگر نورالنور بود كه بايد ميبودي و ميديدي. همه چيز جدي بود و نبود. روزهاي تنهايي كه با كتاب و آدينه و فيلم پر ميشد و گاهي صداي ساكسيفون KENNY G عاشقت ميكرد و باران بود كه ميباريد و دوستاني كه اكنون تنها صدايشان برايم مانده.
و ما
با بوسه
درختان را
بهار كرديم.
« احمدرضا احمدي »