۳/۲۱/۱۳۸۸

چرا این ایدئولوژی نمی‌تواند باعث تغییر شود؟
وقتی در دوران شبه اصلاحات فرصت طلایی تغییرات اساسی و بنیادی در حوزه‌های مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از دست رفت و دولتی که نتوانست (که معتقدم بیشتر نخواست) با تکیه به قدرتی که مردم (نشان دموکراسی) در اختیارش نهاده بود، دست به اقدامی مؤثر؛ هر چند اندک و تدریجی؛ بزند، تصور می‌رفت که مردمی که آرای‌شان؛ که مظهر خواست‌ها و آرزوهای‌شان بود؛ سوخت، تن به ادامه این روند ندهند. مردم کم‌حوصله‌ای که حفاظت از دموکراسی را وظیفه دولت می‌دانند نه نهادهای مردمی و با تجربه ناکام مانده معتقد به ادامه مسیر نیستند، از سر یأس و یا دقیق‌تر بی‌خیالی مفرط، ناتوانی دولت را با ناپختگی سیاسی خود تکمیل می‌کنند. اما پس از یک دوره آزاردهنده و دردسرساز تصمیم به بازگشت دوباره به نقطه اول می‌گیرند. اشکال در کجاست؟ نگاه شخصی‌ام به این مسئله شاید از یک قضاوت کارشناسانه؛ که داعیه آن را ندارم؛ به دور باشد اما فرض بر این می‌گذارم که آرای مردم بار دیگر دولتی پُر امید را بر سر کار آورد. از این می‌گذرم که سابقه ناخرسند در یاد مانده‌ام از دوران کودکی و نوجوانی‌ام از این دولت امید چه بغض فروخفته‌ای را بیدار کرده است، اما نمی‌توانم فراموش کنم که تجربه اخیر مردم از بی‌فایده ماندن انتخاب‌شان، چه فضای مرده‌ای را گسترش داد. در خوشبیانانه‌ترین حالت، این چه تغییر؛ هرچند نامحسوسی؛ بود که تداوم نیافت و منجر به آنچه شد که نباید می‌شد؟ اصلاً تغییری محقق شده بود؟ به گمانم حتی به آنچه حق قانونی، طبیعی و مشروط مردم هم بود، ذره‌ای دست نیافتیم. نباید از بسط مجازی فضای آزاد آن دوران به گزینه موفقیت فکر کنیم. در بهترین و بازترین شرایط سیاسی، این ایدئولوژی برآوردکننده نیازها، خواست‌ها، آرمان‌‌ها و امیدهای واقعی مردم نیست. چرا که خواست مردم (آن که با رای خود باید در جستجوی پاسخ مطالبات خود نیز باشد) با بستر فکری، مشرب سیاسی و نگاه اجتماعی این دولت امید اگر متناقض ننامم باید بگویم ابداً هم‌راستا نیست و نخواهد بود. حقوق مردم، برتر از تمامی باورهای این دولت با استقبال رو به رو شده از جانب جامعه است.

هیچ نظری موجود نیست: