۱/۳۱/۱۳۸۶

کینه
اینکه در زمانه‌ای ایستاده‌ایم که فرصت برای واکنش به هر کلام و واقعه‌ای اندک است و در بسیاری از مواردِ شاخص، الزاماً خردمندانه هم به نظر نمی‌آید، دریغ تازه‌ای نیست. گاهی چاره‌ای نیست که برای زدودن مضمونی فرسوده و نخ‌نما و به شدت تهی از معنا، قسمتی از گوشه دنج تنهایی‌ات را به تلاطم بی‌فایده‌ای وا ‌داری. بی‌فایده از آن نظر که نه مرا و ما را که سکوت دولت‌مان مدت‌هاست در زنجیر بند و بست زمانه و روزمرگی درآمده، آرام می‌بخشد و نه تو را و او را که سرگرمی دلخواهش را از کج‌فهمی مفهوم دوستی و در بی‌اعتنایی به احترامی متقابل جستجو می‌کند، پشیمان می‌سازد. نه عذر کردار ناپسند و نه ادب گفتار نسنجیده را گردن می‌نهد و نه از آن نظر گاه ظفرمندانه و برتری‌جویانه کودکانه که ردی از حُمق و بی‌خبری از خود به جا می‌گذارد، دل می‌کند. هر ارتباطی دو سوی دارد و هر سو حقوقی که در پناه گفتگویی سالم و با پرهیز از نگاهی بدخواهانه، حق جسارت به فردیت و حتی قومیت دیگران را از تو سلب می‌کند. راستی که آنچه همه می‌دانند، همه چیز نیست بلکه آنچه را که می‌خواهند بدانند، فقط می‌دانند.

راه جنگل اوهام گم ست
سینه بگشای چو دشت
اگرت پرتو خورشید حقیقت باید.
« هوشنگ ابتهاج شاعر معاصر »

هیچ نظری موجود نیست: