هايكو
در كلبهام اين بهار
چيزي نيست،
همه چيز هست!
«سودو»
فاخته
ميخواند، پرواز ميكند، ميخواند.
چه زندگي پُر مشغلهاي!
«باشو»
رود و بركه
يكي شدهاند
در باران بهاري.
«بوسون»
فاختهاي ميخواند؛
ليكن امروز، درست هم امروز؛
كسي اينجا نيست.
«شوهاكو»
آري بهار آمده است؛
تپهاي بينام، در اين پگاه
به مه فرو پوشيده.
«باشو»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر