از آسمان تا ريسمان
درخت معجزه خشكيدهست
و كيمياي زمان، آتش نبوت را
بدل به خون و طلا كردهست
و رنگ خون و طلا، بوي كشتزاران را
ز ياد بدبدههاي ترانهخوان بُردهست
و آفتاب، مسيحاي روشنايي نيست
و ابرها همه آبستن زمستانند
و جويها همه در سير بيتفاوتي خويش
به رودخانه بيآفتاب ميريزند
و كوچهها همه در رفتن مداومشان
به نااميدي بنبستها يقين دارند.
«نادر نادرپور»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر