برندگان و بازندگان
برنده
ميداند به خاطر چه چيزي پيكار كند.
بازنده
آنجا كه نبايد، سازش ميكند،
و به خاطر چيزي كه ارزش ندارد، مبارزه ميكند.
برنده
مورد تحسين واقع شدن را
به دوست داشتهشدن ترجيح ميدهد،
هر چند هر دو حالت را مدنظر دارد.
بازنده
دوستداشتني بودن را
به مورد تحسين واقع ترجيح ميدهد،
حتي اگر بهاي آن خفت و خواري باشد.
برنده
گوش ميدهد.
بازنده
فقط منتظر رسيدن نوبت خود،
براي حرف زدن است.
«سيدني هريس روزنامهنگار آمريكايي»
۱۱/۱۰/۱۳۸۲
۱۱/۰۳/۱۳۸۲
از آسمان تا ريسمان
درخت معجزه خشكيدهست
و كيمياي زمان، آتش نبوت را
بدل به خون و طلا كردهست
و رنگ خون و طلا، بوي كشتزاران را
ز ياد بدبدههاي ترانهخوان بُردهست
و آفتاب، مسيحاي روشنايي نيست
و ابرها همه آبستن زمستانند
و جويها همه در سير بيتفاوتي خويش
به رودخانه بيآفتاب ميريزند
و كوچهها همه در رفتن مداومشان
به نااميدي بنبستها يقين دارند.
«نادر نادرپور»
درخت معجزه خشكيدهست
و كيمياي زمان، آتش نبوت را
بدل به خون و طلا كردهست
و رنگ خون و طلا، بوي كشتزاران را
ز ياد بدبدههاي ترانهخوان بُردهست
و آفتاب، مسيحاي روشنايي نيست
و ابرها همه آبستن زمستانند
و جويها همه در سير بيتفاوتي خويش
به رودخانه بيآفتاب ميريزند
و كوچهها همه در رفتن مداومشان
به نااميدي بنبستها يقين دارند.
«نادر نادرپور»
۱۰/۲۶/۱۳۸۲
مقبوليت
يكي از روشهاي مديريتي در بحثهاي كلاسيك، مديريت راضيكردن و قانعساختن است. در اين ديدگاه اهميت نه بر پايه بهينهسازي رفتارهاي درون سازماني، بلكه ظاهراً توجه به خواستههاي صاحبان قدرت در اولويت قرار دارد كه در نهايت در پيشبرد استرتژي بقا در مسند خلاصه ميشود. حدود دسترسي به اطلاعات در اين روش مديريتي تنگ و زيرميزي است. مشاورهاي صورت نميگيرد. انتقاد و اعتراض پذيرفتني نيست و منتقد و معترض به اين سيستم ناگزير در جبههاي تنها ميجنگد. شرايط عمومي به سهولت به مرزهاي بياعتنايي و بيانگيزگي نزديك ميشود. در اين صورت، امور بر لايهاي بزككرده از تبليغات انجام ميگيرد و روند ابتذال و انحطاط مديريتي در زير اين لايه همچنان به كار خود ادامه ميدهد. تداوم حيات اين ديدگاه در دست افرادي است كه در درون خود ميپروراند. چشم و گوشهاي كه براي زنده ماندن از هيچ نيرنگي دست برنميدارند.
دم مزن تا بشنوي از دمزنـان آنچ نامد در زبـان و در بيــان
دم مزن تا بشنوي زان آفتاب آنچ نامد در كتاب و در خطاب
«مولانا»
يكي از روشهاي مديريتي در بحثهاي كلاسيك، مديريت راضيكردن و قانعساختن است. در اين ديدگاه اهميت نه بر پايه بهينهسازي رفتارهاي درون سازماني، بلكه ظاهراً توجه به خواستههاي صاحبان قدرت در اولويت قرار دارد كه در نهايت در پيشبرد استرتژي بقا در مسند خلاصه ميشود. حدود دسترسي به اطلاعات در اين روش مديريتي تنگ و زيرميزي است. مشاورهاي صورت نميگيرد. انتقاد و اعتراض پذيرفتني نيست و منتقد و معترض به اين سيستم ناگزير در جبههاي تنها ميجنگد. شرايط عمومي به سهولت به مرزهاي بياعتنايي و بيانگيزگي نزديك ميشود. در اين صورت، امور بر لايهاي بزككرده از تبليغات انجام ميگيرد و روند ابتذال و انحطاط مديريتي در زير اين لايه همچنان به كار خود ادامه ميدهد. تداوم حيات اين ديدگاه در دست افرادي است كه در درون خود ميپروراند. چشم و گوشهاي كه براي زنده ماندن از هيچ نيرنگي دست برنميدارند.
دم مزن تا بشنوي از دمزنـان آنچ نامد در زبـان و در بيــان
دم مزن تا بشنوي زان آفتاب آنچ نامد در كتاب و در خطاب
«مولانا»