فرصتطلبي
نصيب و بهره ما از اين پيرامون پُر مجادله، اندكي زندگي است و مابقي نفس كشيدن. كوتاه زماني پيش از اين، براي فشردن دست دوستي هر از راه رسيدهاي، دلي دريايي داشتيم. اكنون چشماني مردد و نظارهگر داريم كه عمق درونيابياش به بندانگشتي هم قد نميدهد. شگفت هم آنكه از پيش دانسته خود را، عالم به شناخت ميدانيم و لايق هزاران احسن ديگر. سر ستيز و ستيزه ندارم، اما باب دوستيها را كه از هم بگشايي، تكهاي سرد از جنس توقع مييابيم و انباني از الفاظ و كرشمههاي فريبنده. فرصتطلبي و زيادهخواهي رنگ و بوي انساني دوستي و همدلي را به چاكرتيسم آلوده نمودند. منافع كوتاهمدت و كممايه، زندگي اجتماعي و اندرون اخلاقي اين دوره را مملو از آسيبهاي جبران ناپذيري كردهاند كه براي گشايش كار تا مدتها، نه جاني مانده نه راهي.
آتشي روشن كردم، آسمان رهايم كرده بود
آتشي براي آن كه دوستش باشم
آتشي براي اين كه مرا وارد شبهاي زمستان كند
آتشي براي بهتر زيستن.
«پل الوار شاعر فرانسوي»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر