۷/۰۲/۱۳۸۲

دلتنگي‌ها
جه دليل ساده‌اي دارد دل‌سپردن. چه حزن مظلومي دارد دوري. چه فرياد رسايي دارد سكوت. چه صبر گشاده‌اي دارد تنهايي. چه اخم تلخي دارد غرور. چه افسون آرامي دارد افتادگي. چه لذت غريبي دارد راستي. چه آرزوي قشنگي دارد اميد. چه فرصت كوتاهي دارد رنج. چه نگاه دلنشيني دارد لبخند. چه زمزمه دوردستي دارد دوستي. چه آشفتگي معصومانه‌اي دارد شرم. چه تلاش سازنده‌اي دارد دانايي. چه رداي بلندي دارد اطمينان. چه لمس دلپذيري دارد مهر. چه آسمان بي‌انتهايي دارد رهايي. چه حس آزادي دارد اعتماد.

سبز، تويي كه سبز مي‌خواهم
سبز باد، سبز شاخه‌ها،
اسب در كوهپايه و
زورق بر دريا.
« فدريكو گارسيا لوركا شاعر اسپانيايي »

هیچ نظری موجود نیست: